میگه:زندگی هنوز قشنگیاشو داره.
زل میزنم تو چشماش و بهش میگم:چند ساعت جلوی آینه با خودت تمرین کردی تا بتونی اینو بگی؟
سرشو میندازه پایین و زل میزنه به دستاش که از ترس اینکه من لرزششونو ببینم،مشت کرده بودش
چشم هامو به آسمون میسپرم تا بازم مثل هر شب
رفتن خورشیدشو تماشا کنم
-کاش برای دیدن طلوعش هم انقدر اشتیاق داشتی.
دستمو دراز میکنم و با اشاره به غروب ازش میخوام باهام هم سو بشه.
چشمامو میبندمبغضمو قورت میدم و میگم: امشب دوباره دردامو قورت دادم.دوباره تقلا کردم برای اینکه شبو آرووم بخوابم.این نقطه از دنیا برای من قشنگ ترین جای دنیاس
چشمامو باز میکنم و دلم میسپرم به آغوش امنش.میگه: نبینم چشمات اشکی بشه هانگام کن ببینم
محکم میچسبمش و دلم میخواد دنیا هر ثانیه اش به قشنگی همین لحظه باشه. یادم نیست اولین باری که دیدمش هوا ابری بود یا آفتابی. یادم نیست چن بار حرف هام رو توی دلم مرور کردم که به من من نیفتم.آن زمان ها خیلی زود گذشتزود تر از اینکه بتونم لذت لحظات خوبش رو ببرم.
-زهرا
+جون دلم
-تو یادته اون روزا رو؟
+مگه میشه روزایی که تو توشون هستی رو فراموش کنم؟دیوونه شدی؟خخخخ محکم بغلم میکنهازم جدا میشه و میگه:من که حسابی سردم شده. قبل اینکه وقت کنم چیزی بگم دستمو کشید و منو با خودش برد توی خونه.
-مدرسه بدون تو دیگه صفایی نداره.هر ثانیه و هر کاری که میخوایم بکنیم یاد ی خاطره از تو میفتیم ماجده.به نظرم تو اگه از اون مدرسه هم نمیرفتی بازم موفق میشدی
این حرفا رو این روزا زیاد شنیده بودم از هر سه تاییشون.
زل میزنه به لبام که قصد حرف زدن ندارن و میگه:خب بگو ببینم بالاخره دوست پیدا کردی؟!
خندم میگیره و میگم:اووو تا دلت بخواد
فحشی نثارم میکنه و بی هوا دستشو میکنه لای موهام و با خنده میگه:وایی ماجده موهات خخخخ (تا قبل اینکه بخواد بره و چندین تا عکس با هم بگیریم،نفهمیدم منظورش چیه خخخخ ولی واییی از اون لحظه ای که خودمو تو دوربین دیدم خخخ) خیلی زودتر از اون چیزی که فکر میکردم هشت شد و مهلتمون به سر اومده بود. این روزام شده پر از اتفاقات خوب.پر از آدمای خوبی که دو دستی رفاقتمونو چسبیدن که مبادا به فراموشی سپرده بشه یا که لای غم های زندگی گم بشه. حال و هوای این روزهام شبیه آخرای زمستونه که درختا نمیدونن شکوفه بدن یا که نه هنوز مونده((:
امشب بازم خورشید داره غروب میکنه.ولی هنوزم دنیا پر از آدمای گرگ صفتی عه که لباس بره پوشیدن.ولی ملالی نیست(:این هم میگذره:)
باید به واژه ی آغوش فکر کنم،
کسی شبیه تو دارد
به شعر های من نزدیک می شود.
"کامران رسول زاده"
سلام^___^حال دلتون چطوره رفقا؟دلم براتون خیلییی تنگ شده بود:'(
درباره این سایت